خدایم ای پناه لحظه هایم
صدایت می کنم باگریه هایم
صدایت می کنم بشنو صدایم
الهی درشبی مرابسی ران
ولی محتاج نامردان نگردان
خجل ازروی نامردان نگردان
خدایا من نه آنم که زفیض نگاهت چشم بپوشم
تونه آنی که گداراننوازی به نوایی
این دراگربازنگرددنروم هیچ به جایی
پشت دیوارنشینم چون گدابرسرراهی
کس به غیرتوندارم چه بخواهی/چه نخواهی
بازکن این درکه جزاین نیست مراهیچ پناهی
یک شبی مجنون نمازش راشکست
بی
وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ
ازجام الستش کرده بود
سجده
ای زد بر لب درگاه او
پر
زلیلا شد دل پر آه او
گفت
یا رب ازچه خوارم کرده ای
بر
صلیب عشق دارم کرده ای
جام
لیلا رابه دستم داده ای
وندر
این بازی شکستم داده ای
نشتر
عشقش به جانم می زنی
دردم
ازلیلاست آنم می زنی
ادامه شعر در ادامه مطلب کلیک کنید
[ ادامه مطلب ]
سلام
خوش آمدید
من یه وب دیگه راه اندازی کردم
که مطالبش رمانی هست که خودم نوشتم
به اون یکی وبم هم سربزنید
آدرسش هست
www.romanhayman.avablog.ir
ممنون